هدیه خانمهدیه خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

هدیه ی مامان و بابا

ادامه ی سفرنامه

سلام مامان جونم . بازم دیر اومدم ولی اومدم جیگر مامان . چند شب پیش تا ساعت 2 بیدار بودم کلی  مطلب نوشتم ولی یهو دیدم صفحه رفت و همه ی مطالب پاک شدن خیلی عصبی شدم حالا برات دوباره  می نویسم ایشاا.. دیگه پاک نمی شن . مامان جون انقدر دیر اومدم نمی دونم از کجا شروع کنم .  خوب ادامه ی سفر: روز آخر سفر مشهد دوست عزیز پیشمون بود وچون ما رو به صرف شام دعوت کرده بود و ما درست مسیرارو بلد نبودیم بنده خدا تا شب باهامون بود و نماز مغرب رو که خوندیم حرکت کردیم ولی نمی دونستیم مقصد کجاست خلااااااااااااااااااااصه رفتیم و رفتیم تا به طرقبه رسیدیم شاید دو ساعتی تو مسیر بودیم یعنی 9 از حرم حرکت کردیم 11 اونجا بو...
13 تير 1392

هورررررررررررراااااااااااااااا بالاخره هدیه تونست کاملا غلت بزنه

عسل مامان امروز تنهایی چرخیدی تازه دیگه سینه خیز دور می خوری دور خودت و تازه یاد گرفتی عقب عقب میری قربونت بشم گذاشتم مراحل مختلفو طی کنی بعد دستمونو می گیریم پشت پات تا جلو بری دختر زرنگم . نمی دونی چقدر ذوق می کنی . چند روزیه که سرتو از رو بالش بلند می کنی و می خوای بلند شی ماشاله بهت باشه عزیزم . بالشتم که یاد گرفتی از زیر سرت درمیاری و باهاش بازی می کنی و میزاری تو دهنت برا همین من مرتب رو بالشتو می شورم تا خیالم راحت باشه جیگر مامان . بمیرم الهی وقتی چیزیو می زاریم جلوت از شوق زیاد عقب عقب میری  ایشاله زود یادمیگری مامان جون . یه چیز دیگه من از کوچیکی تو رو می زاشتم تو ماشین رو صندلی کنارم و همه جا با خودم می بردمت . تو زمستون تو...
13 تير 1392

اولین سفر هدیه گلی

سلام مامان جونم . این چند وقت اصلا وقت نکردم بیام برات بنویسم . اول اینکه رفته بودیم سفر و اولین سفرت هم سفر به مشهد و زیارت امام رضا بود قربونت برم الهی . سفرمون روز شنبه 18 شروع شد . البته روز 5 شنبه سالکرد فوت مادر بزرگ و پدربزرگ بود و چون هر دو تو خرداد ماه فوت شدن مادر بزرگ 3 خرداد و پدربزرگ 25 خرداد برا همین تصمیم گرفته شد که هر ذو رو با هم بگیرن خدارحتمتشون کنه . خواستیم جمعه حرکت کنیم که نشد برا همین شنبه حرکت کردیم و عزیز هم باهامون بود حدودای ساعت 7 رسیدیم تهران تو خوب بودی ولی دیگه آخرای راه کلافه شده بودی و بی تابی می کردی و به محض اینکه در ماشینو باز می کردیم آروم میشدی خلاصه رسیدیم . من که بعد ازمدتها ثنا رو دیده بودم و دلم...
2 تير 1392
1